پدر آن خوی سرکش و شلوغش را در طول زمان خرد می کرد . در برابر تمام هیجانات روحی او می ایستاد و از او دختری آرام و رام میساخت اما به تنهایی حریف او نمیشد . از مادر کمک می گرفت و از او می خواست که آیدا را در آشپزخانه تربیت کند … و آیدا در آشپزخانه نمی کشید و با تنهایی وحشت بار خو می گرفت .